تا انتهای زمان میروم.
در اینجا چیزی برای زندگی وجود ندارد.
سایهها فریاد برمیکشند،
که روحی در اینجا نیست.
پس میتوانم،
یگانه شدن را دریابم…
اینبار قصد داریم به سراغ بندی تازه تأسیس از اسپانیا برویم و آلبوم این بند که توسط لیبل معروف Avantgarde Music انتشار یافته را بررسی کنیم. نکته حائز اهمیت در مورد این بند شروع بسیار خوب آنها میباشد به این دلیل که این آلبوم اولین اثر Ikarie و آغازی بر یک سهگانه است. تلفیق ادبیات اسپانیا و موسیقی غنی آنها در ژانر Sludge Doom Metal به همراه المانهای پست-اتمسفریک این آلبوم را بیش از پیش شنیدنی و منحصربفرد کرده است. البته در برخی جاهای آلبوم میتوان تأثیرات Doom/Death دهه 90 را نیز احساس کرد. بهتر است بگوییم که این آلبوم در عین حال که منحصر به خود بند است اما تأثیریافته از بندهای بزرگی چون Mar de Grises، Katatonia، My Dying Bride، Paradise Lost و Cult of Luna است و براستی که این الهام و ادای احترام چقدر نیک و درست در این آلبوم اتفاق افتاده است. موسیقی بند عمیقاً ریشه در مکان زندگیشان و جایی که اعضای بند در آن بزرگ شدهاند دارد. در این آلبوم میتوان بازتاب واماندگی، تنهایی، نیستی و نیاز به رهایی از این زندگی خشن و بیرحم را به وفور احساس کرد. این بازتابها قطعات موسیقی تاریک، خشمناک و بی غلوغش را شکل داده است و باز هم همین قطعات بیانگر حالات ذهنی مختلفیست مانند تصاویر سینمایی که در برگیرندهی پریشانی انسانهایی است که در وسط مکانی صحرایی و نیمه زنده در حال شنا کردن هستند!
این بند مفهوم و فلسفه خود را نوعی اگزیستانسیالیسم کیهانی تعریف میکند که با آزادی و مسئولیت بشر به عنوان گونهای منطقی، و آگاه از موجودیت ناچیز، ترسناک و شگفتانگیزش در جهان ارتباط دارد.
درونمایهی ترکهایی مانند Barro، La Criatura یا حتی Está en tu cabeza بسیار به سبک پست-متال نزدیک هستند. در ترک Está en tu cabeza شاهد این هستیم که آماده سازی آهنگ در حالتی از خلسه و در تاریکی مطلق اتفاق میافتد و زمانی که به اوج خود میرسد شنونده را با گیتارها و درامی سنگین رها میکند. در بسیاری از ترکهای این آلبوم شاهد زیبایی آزاردهندهی آنها هستیم که به لحاظ احساسی بسختی میتوان از آن رهایی یافت! ترک En el río به زیبایی هرچه تمامتر از سازهای ویولن و ویولن سل استفاده میکند که درامای بیشتری به ترک میافزاید. در ترک اینسترومنتال Remedio نیز زمانیکه ویولن سل نواخته میشود احساس آرامش بخصوصی شنونده را در بر میگیرد، اما این تنها شروع داستان است.
بخش جالب این آلبوم را میتوان در شعرهای آن یافت. شعرهایی با درونمایهی اختلالات روانی، تروماهای احساسی، کشمکشهای درونی و زخمهایی که هیچگاه التیام نیافتند. برخی از ترکها الهام گرفته شده از شاعران اسپانیایی مانند آلخاندرا پیسارنیک یا فدریکو گارسیا لورکا است و یا برخی از این شعرها به کسانی تقدیم شده است که در کودکی مادر خود را از دست دادهاند، یا دربارهی حافظهی تاریخی جامعهای است که در آن زیست میکنند و یا حتی درباره مشکلات جنسیتی که در جامعهشان وجود دارد. در جایی نفرت از خویش را بیان میکند و در جایی دیگر خاطرهای تلخ از به قتل رسیدن مادربزرگ را به تصویر میکشد. بطور کلی این چنین تلفیقی از موسیقی و شعر کار هر بندی نبوده و روایت این دو در کنار مستلزم شناخت و اشراف کافی نسبت به موسیقی و ادبیات و حتی مسائل روانشناسی و جامعه شناسی است.
حقیقتاً این آلبوم توانست در اولین بخش به زیبایی مفهوم و موسیقی را به هم پیوند دهد و باید منتظر ماند و دید Ikarie در آلبومهای بعدیشان چطور این سهگانه را تکمیل خواهند کرد و اینطور که از نشانهها بر میآید سبک Doom Metal شاهد یک بند بسیار خوب دیگر است. در پایان میتوان این آلبوم را در چند واژه خلاصه کرد: آرامبخش و در عین حال آزاردهنده که شما را به پالایش ذهن و درونتان فرامیخواند.