Void of Silence گروهی است که اصالتی ایتالیایی دارد. این گروه با پیشرفتی که در سبک Doom Metal به خصوص در شاخه Atmospheric به وجود آورده است همواره در حال ارائه مفهوم در برابر اجرا می باشد. با توجه به این مسأله، چهارمین آلبوم آنها موسیقی مجذوب کننده ای دارد و به جرأت می توان گفت که از فضاسازی مفرط و اشعار بی هدف و بی معنا پرهیز شده است.
موسیقی Void of Silence را می توان در لایه بندی هایش پیدا کرد که با صدای وکال آغاز می شود. در 6 سال گذشته از ضبط آخرین آلبومشان، خواننده پیشین گروه Primordial، Alan Averill از این گروه ایتالیایی جدا شد و جای او را Brooke Johnson از گروه The Axis of Perdition گرفته است. شیوه خواندن Brooke Johnson برگرفته شده از سبک پیشینش در گروه The Axis of Perdition و خواننده گروه معروف Tiamat یعنی Johan Edlund می باشد. می توان به جرأت بیان نمود اجرای دلخراش و بسیار گیج کننده اش تلفیقی بسیار گسترده از عناصری است که وقتی آنها را بر روی کاغذ توصیف می کنیم شیزوفرنیک به نظر می آیند. متداول ترین مشخصه های سبک این گروه گیتار لید بسیار تند، درام آهسته و کوبه ای و گیتار ریتمی است که جنبه غمناک و حزن انگیز سبک Doom را تداعی می کند. به علاوه می توان سمفونی های پراکنده کیبورد، حتی سمفونی هایی به سبک Electronic و Industrial را شنید؛ افکت های صدایی مختلف که می توانید نویزهای سینتی سایزر Blade Runner را در تِرَک The Grave of Civilisazion گوش دهید. استفاده از آوازهای کُرال و اکوهای کلین گیتار نزدیک به سبک Post Rock را می توان در بیشتر جاهای این آلبوم به خوبی حس کرد.
همچنین می توان به میکس موزون و غنی این آلبوم اشاره کرد. همه این عوامل مانند تکه های پازل در کنار یکدیگر باعث شده است که آلبوم این گروه قوی و منحصر بفرد باشد. و با وجود عناصر زیاد دیگری به مانند سفری طاقت فرسا است که بیانگر و برازنده نام آلبوم و نام خود گروه می باشد. شیوه اصلی Void of Silence در موسیقی تصویرسازی برای شنونده از میان قطعه های سنگین و ریف های منحصر بفرد و آوازهای پر حس آن است که شنونده را به سرعت برای بیان عبارات محصور شده اش ترک می کند. بنابراین می توان گفت، بیشتر آهنگ ها همانند کل آلبوم حسی اپیزودیک را در شنونده ایجاد می کند. خیلی مشکل است که بتوانیم بین تک تک ترک ها تفاوت قائل شویم. زیرا هر کدام در جای خود قابل ستایش هستند. با تمام این اوصاف برخی مواردی که شنونده را به وجد می آورد هم سرایی در ترک نخست و اینتروی ترک “Apt Epitaph” است که زیبایی به خصوصی به این آلبوم داده است. همچنین در بخش های کوتاهی از ترک “Temple of Stagnation” که یکی از زیباترین ترک های این آلبوم می باشد نیز می توان نیروی تاریکی و سرکشی را به خوبی حس کرد. استفاده از پیانو و کیبورد نیز به خوبی انجام گرفته است و این نشان دهنده آن است که Void of Silence به خوبی می داند که چطور از روش Diverse Instrumentation استفاده کند.
The Grave of Civilization بی شک آلبومی است که سعی دارد شنونده را از زمان جدا کرده و در فضایی خلسه آور رها کند. بیشتر طرفداران سبک Doom Metal نمره خوبی به این آلبوم داده اند. صدا و اجرای Johnson به تنهایی قابل تقدیر و ستایش است و با ریتم هایی پشتیبانی می شود که معمولاً شنونده را اسیر خود می کنند و در نهادشان می توان مبهم بودن را یافت. بعضی ها شاید به این نکته اشاره داشته باشند که این آلبوم از لحاظ معنایی و موسیقیایی به دو شاخه تبدیل می شود اما دقیقاً این دو شاخه دو جز جدایی ناپذیر این آلبوم هستند که یکدیگر را کامل می کنند.
تا حدودی از لحاظ ساختاری و موسیقیایی توانستیم این آلبوم را تحلیل و بررسی کنیم. اکنون نوبت آن است تا این آلبوم را از لحاظ معنایی نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. تم شعری این گروه را می توان در مواردی چون خردگرایی، انسان گریزی، افسردگی، خشم و همینطور یأس و ناامیدی دسته بندی کرد. تمام اینها زمانیکه با صدای وکال یکی می شوند به مانند فریادی از اعماق چاهی تاریک هستند که انسان قرن بیست و یکمی را در خود کشیده و چنگال خود را در روحش فرو برده است. انسان پست مدرنی که همیشه و هرگاه برای فرار از مشکلات زندگی، از سرسام آورترین موجودیت ها، پناه به تاریکی خویش می برد و ممکن است در همان تاریکی نیز روح ابدی خود را نثار این دنیای فانی کند. در تمام اشعار این گروه می توان مواردی را حس کرد که یکی از اساسی ترین مشکلات انسان حال حاضر است. اشعاری که بیانگر رکود روح بشر است. روحی که در طول تاریخ به جای پیشرفت و به کمال رسیدن همواره پست شد و به نوعی می توان گفت که به زوال کشیده شده است. در واقع می توان رگه هایی از تأثیر آثار نیچه و آلبر کامو را در اشعار این گروه ایتالیایی یافت. برای درک بهتر اشعار این گروه و مفهوم آن قصد دارم تا ترجمه ای از یکی از زیباترین ترک های این آلبوم را در این نقد قرار دهم تا دوستانی که آشنایی کمی با این گروه دارند بتوانند با حال و هوا و فضای شعری و موسیقیایی این گروه آشنا شوند.
The Grave of Civilization Relics and dust beneath My weary feet All that remains Of the world I remember Acrid and fertile the stench of decay Enters my mind And writes in my soul This desolate place, once so alive Is now dead and cold I envy the dead The grave of civilization It stretches all around me The silence is painful It cannot be kept out I’m left alone with The sound of emptiness My footfalls echo off The monoliths of grey concrete Relics and dust beneath My weary feet, all that remains Of the world I remember Paint with destruction Upon canvas of concrete The proud laid low Lives are rendered in bone Where once the hives of man Strove to pierce the sky A warren of decay spreads For mile upon mile A gentle blanket of ash Smothers remembrance and grief But none are left alive No one still breathing to weep Ominous mournful clouds Shroud the ghost of the sun I wander these ruins alone And beg for the end to come Skeletal remains of buildings Claw at the poisoned sky Like withered fossilized hands Of long dead gods Corpse city shells Of extinct titan insects The howl of the restless wind Through the rusted pipes An assemblage of melancholy artifice The arrogant folly Of mankind’s avarice The swollen red sun sets For the final time In a thousand years The dead glassy earth is growing cold Filthy snow tumbles Form a sickly glowing sky It settles upon the endless Ruin and bones There can be no return from this I envy the dead |
گور انسانیت یادگار ها و غبار زیر پاهای خسته منند تمامشان نشانه ای از دنیاییست که به یاد دارم. خاطره های سوزناک و بارور متعفنِ اضمحلال به ذهنم رسوخ می کنند و بر روحم می نگارند، این ویرانه، روزی حیات داشت آیا امروز مرده و بی روح است؟ بر مردگان رشک می ورزم گور انسانیت در اطرافم گسترده می شود سکوت دردناک است و بیش از این نمی تواند اینطور باشد تنهایم با صدایی از پوچی پژواک صدای قدم هایم قطع شده است سنگ قبرهای بتنی خاکستری یادگار ها و غبار زیر پاهای خسته منند تمامشان نشانه ای از دنیاییست که به یاد دارم با حسی از تباهی بر پرده بتنی می کشم غروری که در زیر این خاک نهفته است زندگی به درون استخوان های بی جان منتقل شده جاییکه روزی اندوخته های انسان بود کوششی برای رخنه در آسمان قفس تباهی گسترده تر می شود روکشی باوقار از غبار و خاموش می کند یادها و غم را اما هیچکدامشان دیگر زنده نیستند هیچکس نفس نمی کشد تا اشکی بر آید ابرهای غم زده بدشگون روح خورشید را می پوشانند در میان این ویرانه ها تنها و سردرگمم و ملتمسانه در انتظار پایان. اسکلت ها تن را یادآور می شوند چنگی در آسمان زهرآلود به مانند دستان چروکیده و کهنه خدایانی که سال ها مرده اند شهر مردگان پوسته ای برای حشره های منقرض شده “تیتان” است زوزه باد بی قرار از میان لوله های زنگار گرفته اجتماعی است از هنر مالیخولیایی. نادانی تکبرمأبانه حرص و طمع انسان شکوه سرخی غروب برای آخرین بار در هزار سال زمین شیشه ای مرده رو به سرد شدن است برف چرکین رقص کنان بر رویش می نشیند و آسمانی تابان و ناتوان را شکل می دهد پایان را بر می گزیند ویرانی و استخوان ها را و بازگشتی از میان اینها نیست بر مردگان رشک می ورزم! |