“ببینید، سفر واپسینم را آغاز می کنم،
و آخرین بار آسمان را می نگرم.
ایزد مرگ مرا زنده می رباید
تا در ژرفنای ظلمات جای دهد،
پیش از آنکه سرودهای عروسی گوشم را بنوازد،
و شعله مشعلها چشمم را روشنی بخشد،
در آستانه حجله گاه،
تاریکی و خاموشی مرا در برمی گیرند
و مرگ در آغوشم می کشد”.
(نمایشنامه آنتیگونه از سافوکل)
سرنوشت آنتیگونه یک تراژدی بود؛ محکومیت دختر اودیپ در درام سافوکل زنده بگوری بود و او در نهایت خودکشی را برگزید – در تضادی بین قانون و وجدان. چناچه Ruun، نوازنده تمامی سازها، و مغز متفکر پروژه بلک متال آلمانی یعنی Antigone’s Fate درگیری های افراطی آنتیگونه را در حدس و گمان باقی می گذارد و در آلبوم Zum Horizont… آن را نمایان می سازد.
این بند تنها دو سال پس از انتشار نخستین آلبوم ملنکولیک بلک متال تحسین برانگیزنده اش، اکنون دومین آلبوم خود Zum Horizont… را منتشر ساخته است. با نگاهی اجمالی به آلبوم گذشته می توان چنین گفت که ساختار و تکنیک های وکال آلبوم Insomnia تقریباً یک شاهکار بود اما موارد بیشتری برای بال و پر دادن به این شاهکار وجود داشت. به هر صورت، Antigone’s Fate می تواند آلبوم هایی بیشتر از دو تا داشته باشد و این کاملاً به خود Ruun برمیگردد که بخواهد در این سطح کار کند یا نه. اینطور که پیداست ما شاهد یک تریلوژی هستیم که در آینده تکمیل خواهد شد.
بطور اساسی، شروع آلبوم Zum Horiozont… دقیقاً نقطه پایان آلبوم Insomnia می باشد. ترک ابتدایی یعنی Abendstren با گیتار آکوستیکی متفکرانه و با روح و درامزی غیرمعمول آغاز می شود (یک آغاز خوب برای آلبوم اما نه خیلی برجسته)؛ خیلی زود گیتار دیستورشن های خشن و درامز ظاهر و در نهایت ملودی های گیتار لید نیز نمایان می شوند. همانطور که اشاره شد این آلبوم شبیه به آلبوم پیشین ساخته نشده است اما مسیر پیشرفت آن قابل لمس است. متعادل، تقریباً آرامبخش، مالیخولیایی توصیف ناپذیر و ملودی هایی که یادآور سبک Post-Metal می باشد و ریتم سنگین و وزین را همراهی می کنند و با صدای خشن و گرفته Ruun ادغام می شوند. این صدای گرفته در نهایت اجرایی زیبا دارد.
ترک Morgengrauen بسیاری از المان های سبک Heavy metal و Doom metal را در خود دارد. توالی کوردها با صدای وکال که ترکیبی از فریاد و احساس است همراه می شود. در بخش میانی شاهد تکست های تسخیر کننده و نجوا کردن آنها هستیم. همچنین، گیتار لید به خوبی نواخته می شود و بخش آکوستیک آن حالتی اکسپریمنتال دارد. با همه اینها، می توان گفت این ترک ترکیبی از بلک متال و ظرافت زیاد می باشد.
ترک Herbstnacht به آرامی آغاز و سپس به کوبش های سنگین و اغوا کننده تبدیل می شود که توسعه یافته و در پایان یک سوم ابتدایی آن حالتی خلسه آور و اثیری را ایجاد می کند. سپس تبدیل به نجوا با حال و هوای سبک بلک متال می شود و با سازهای بیشتری همراه می گردد و برای مدتی این حالت یکنواخت ادامه می یابد. حالت کُر OHOHO حسی امیدوارانه و مثبت را تداعی می کند و در پایان دوباره خشن و سرسخت و در صدای بادی آرام و ملایم محو می شود.
ترک پایانی، Der graue Block، که از لحاظ زمانی بلند می باشد و 21 دقیقه است -که برای انجام هر کاری زمان زیادی است- و با صداهایی غیرمعمول، تجربه ای جدید را به گوش شنونده می رساند. باز هم در اینجا شاهد گیتار لید قوی و فضایی متراکم و غلیظ می باشیم. اگرچه ساختارها بسیار شلوغ می باشند با اینحال خستگی در شنیدن این ترک و بخصوص این آلبوم حس نمی شود؛ سازهای استفاده شده بسیار وسیع می باشند. کیبوردهای مالیخولیایی که تنها در ترک In endlosen Eiswüsten از آلبوم Insomnia شنیده بودیم اکنون در تمامی ترک ها قابل شنیدن است و در ترک طولانی Der graue Block کلین گیتارها و همینطور صدایی شبیه به زیلوفون شنیده می شود که صدایی سرد دارد و تنهایی سترونی را نقل میکند؛ بمانند نام ترک. این ترک در طرح ایده ها بسیار نوآور می باشد. برای هر چیزی زمان زیادی گذاشته شده و گهگاه با صداهایی کاملاً احساسی تجربه می شود. گیتار لید قوی با فضاسازی های متراکم که با انواع نامحدودی تقویت می شود. جهت گیری مجدد صداها همیشه مشکلات خودش را دارد و متأسفانه Antigone’s Fate نتوانسته است تمام آنها را با هم داشته باشد. بدین معنی که ارتباطات بین بخش های مختلف آهنگ ها همیشه هم به نظر روان و سیال نمی آید. برخی مواقع قطعات ناگهانی هستند و گاهی مانند پایان بندی Der graue Block، صداهایی صاف و زجاجی در پایانی آشفته و شلوغ شنیده می شوند.
در اصل، Antigone’s Fate برخی از ویژگی های آلبوم قبلی را حفظ کرده است. آوازهای روان و فراگیر، گیتار لید ملودیک Doom metal، گیتار آکوستیک های ظریف و کیبوردِ این بند، احساسی باورنکردنی را در شما ایجاد می کند. همچنین، ما شاهد اتمسفریک بلک متالی با مالیخولیا و حتی گرایشات افسرده و غم افزا هستیم. در کلیت آلبوم می توانیم رد پای بندهایی چون Sólstafir و Empyrium را بیابیم. به هر روی، می توان از اوج های زیبای این آلبوم نیز یاد کرد که برخی اوقات حماسی و برخی اوقات با پشتیبانی کیبورد نمایه هایی از Insomnium را نشان می دهد. برخی جاهای آلبوم نیز کوبش و لرزش هایی در سبک Post-rock یا Blackgaze نزدیک به Alcest نیز حس می شود.
کاور آرت آلبوم بسیار منحصر بفرد است؛ امواج بر صخره ها می کوبند و می خروشند و شنونده را در ابهام برای سفری 52 دقیقه ای حاضر می کنند. زیرا پس از چند دقیقه این آلبوم به یک طوفان احساسی و عاطفی مبدل می شود. عالم رنج، مالیخولیا و سرافکندگی به شنونده با نیرویی بی حد و حصر رسوخ می کند و این درحالیست که نور و امید دوباره و دوباره در افق ظاهر می شود.
1 comment
Awesome post! Keep up the great work! 🙂